روایت این عکس ما را خجالتزده و مدیون شهدا میکند
🔹️یکی از حزنانگیزترین و در عینحال حماسی ترین لحظاتِ فکه، ماجرای شهدای گردان حنظله است!
🔹️۳۰۰ نفر از رزمندگان این گردان درون یکی از کانالها به محاصرهی نیروهای عراقی در میآیند.
🔹️آنها چند روز و صرفا با تکیه بر ایمان سرشار خود به مبارزه ادامه میدهند و به مرور همگی توسط آتش دشمن و با عطش مفرط به شهادت میﺭﺳﻨﺪ.
🔹️ساعتهایِ آخرِ مقاومت بچهها در کانال، بیسیمچی گردان حنظله، حاج همت را خواست.
🔹️حاجی آمد پای بیسیم و گوشی را به دست گرفت، صدای ضعیف و پر از خشخش را از آن سوی خط شنیدم که میگوید:
احمد رفت، حسین هم رفت. باطریِ بیسیم دارد تمام میشود، بعثی ها میآیند تا ما را خلاص کنند. من هم خداحافظی میکنم.
🔹حاج همت که قادر به محاصرهی تیپهای تازه نفس دشمن نبود، همان طور که به پهنای صورت اشک می ریخت، گفت:
بیسیم را قطع نکن... حرف بزن. هر چی دوست داری بگو اما تماس خودت را قطع نکن.
🔹صدای بیسیمچی را شنیدم که میگفت:
سلام ما را به امام برسانید. از قول ما به امام بگویید: همانطور که فرموده بودید حسینوار مقاومت کردیم، ﻣﺎﻧﺪﻳﻢ و ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ایستادیم.