😭اینجا همانجاست....
جایی که سر بریدهی امام حسین (علیه السلام ) مقابل یزید لعنهالله علیه قرار گرفت...
جایی که دختر سهسالهای با چشمهای اشکآلود به سر پدرش خیره ماند...
😭اینجا جاییست که کاروان اسرا، با زخمهای تن و دل، وارد کاخی شدند که لبخند شیطانی یزید هنوز در آن شنیده میشود...
😭 اینجا جاییست...
که زینب کبری (سلام الله علیها ) با صدای لرزان اما استوار، در دل کاخ ظلم، خطبهای خواند که تاریخ را لرزاند:
"فَكِد كَيْدَكَ، وَاسْعَ سَعْيَكَ، وَنَاصِبْ جُهْدَكَ، فَوَاللهِ لَا تَمْحُو ذِكْرَنَا..."
😭ااینجا جاییست که امام سجاد (ع)، با بدن بیمار و قلبی شکسته، برخاست و فرمود:
"من فرزند مکه و منا هستم... فرزند فاطمهام..."
و پرده از چهرهی واقعی یزید برداشت.
😭ااینجا... جاییست که رباب، اشکریزان به سر بریدهی همسرش مینگریست...
و دختران کوچک، از نگاههای سنگین نامحرمان، به دامان عمهشان پناه میبردند...
جاییکه ترس و غربت، با شلاق و زنجیر، درآمیخته بود...
و یزید... در میان خندهها، نفهمید که چهقدر باخته است