5.21M حجم رسانه بالاست
از کلید مشاهده در ایتا استفاده کنید
🗯چند روز پیش طبق وظیفه شغلیم رفتم دیدار مادری که خانه اش پر بوداز بوی پسر شهیدش.. 🗯هر گوشه خانه، یادگاری از او نفس می‌کشید؛ موتور جوانی‌اش، تشک و پتویش، حتی دیگی که با عشق برای روز عروسی‌اش خریده بود. پسرش، یک بسیجی غواص، سال‌ها پیش دل به دریا زد، اما پیکرش هرگز برنگشت. وقتی قصه را تعریف می‌کرد، بغضش شکست و جمله معروفی داشته که میگفت: “از همان روز، دیگر ماهی نخوردم… همین ماهی‌ها بدن پسرم را خورده اند.” این سال‌ها، با همان دلتنگی زندگی کرد… هر صبح، در دل دعا کرد که شاید پیکر پسرش بیاید، و هر شب، با عکس او درد دل کرد. امروز خبر رسید که این مادر صبور هم پر کشید… رفت تا بعد از سال‌ها چشم‌به‌راهی، بالاخره در آغوش پسرش آرام بگیرد. 🗯امروز، آسمان مهمان دیداری شد که زمین حسرتش را چشید. ┄┄┅┅┅❅🇮🇷❅┅┅┅┄┄ ✅کانال رسمی 👇 https://eitaa.com/joinchat/4187095234C31181dd1f9