من حالي غريب پيدا مي کنم و اشک نم نم مي چکد.
بعد از هم جدا مي شويم.
طولي نمي کشد که وقت رفتن مي رسد.
توي کانال نشسته ايم، زمزمه بچه ها بلند است و باران نرم نرم مي بارد.
سيد ميرحسين، سربندي از يا فاطمه زهرا(س) به پيشاني بسته و جلوي ستون به سمت منطقه موعود عملياتي پيش مي رويم.
ساعاتي بعد،رمز عمليات خوانده مي شود و ديگر همه از هم جدا مي شويم.