👇👇👇👇 چند روز مانده به عمليات بدر در جلسه دعايى كه در آن شهيد حجةالاسلام والمسلمين محلاتى - نماينده حضرت امام در سپاه - و سردار محسن رضائى و اكثر فرماندهان حاضر بودند زيارت حضرت فاطمه (س) خوانده شد. بعد از مراسم، اسودى را كه قرار بود به منطقه پل العزيز برود ديدم. روحيه خيلى شاداب و بانشاطى داشت. با بغضى از گريه همراه با شادى گفت: «وقتى امام زمان (عج) خود در يك عمليات حضور دارد آيا ممكن است در چنين صحنه اى انسان اندكى نگرانى و ترديد به خود راه دهد. چه توفيقى بالاتر از اين كه در عملياتى شركت كنم كه خود حضرت، فرماندهى را بر عهده دارد.» در آن لحظات، احساس كردم در شرايطى است كه در پوست خود نمىگنجد و به شرايطى و حالاتى رسيده است كه شايد ماندگار نباشد و حقيقتاً پرپر مى زد. عملياتى كه در پيش است من سختترين موقعيت آن را تقبل كرده ام و از فرماندهى لشكر خواستم تا گردان ما را وارد عمل كند. اى عزيزان! در برهه اى از تاريخ قرار گرفته ايم كه هر كس در آن شركت نداشته باشد سرش كلاه رفته است و پشيمان خواهد شد. به همين قرآن قسم كه تصفيه حساب و يا كم شدن نيروهاى گردان، هيچ تزلزلى در ارادهام در قبول مأموريت ايجاد نمىكند. شما سربازان امام زمان هستيد. از ته قلب از او بخواهيد، چرا كه هيچگاه سربازانش را رد نمى كند. من به جرات قسم مى خورم كه زير برگه پيروزى را امام زمان امضا كرده است. اين بار به شما قول مى دهم كه ديگر بليط مرخصى را طورى تنظيم نمى كنيم كه شب به خانه برسيم. اين بار ديگر پيش بچههاى مفقودين و شهدا شرمنده و خجل نيستيم.