#راهیان_نور✨ رسول سال اول راهنمایی بود که به مناطق جنگی رفتیم در فکه ، در آن جا قبر هایی را به رسول نشان دادم و گفتم که بچه ها شب ها می آمدند و در این قبور راز و نیاز می کردند . هوا تاریک شد و وقت اذان رسید . نماز را که خواندیم ، دیدم رسول نیست😳 خیلی دنبال رسول گشتیم . و بالاخره او ار در یکی از قبرها پیدا کردیم که چفیه روی سرش کشیده و به سجده رفته و دارد گریه می کند😭 . آن حالش را به هم نزدم و فقط یک عکس از او در همان حالت گرفتم.....