تقریبا شانزده ساله بود.... اعلام شده بود که رهبر معظم انقلاب می‌خواهند تشریف بیاورند کرج.☺️😍 شهر را چراغانی کرده بودند و شیرینی پخش می‌کردند🍰🎉 آن روز شهید خلیلی در کلاس درس بود که معلمش انتقاد میکند از حکومت و جامعه😒 می‌گوید که اصلا حرفهای اینها حساب و کتاب ندارد 🙁 از یک طرف می‌گویند اسراف نکنید. از آن طرف شما بروید ببینید در این خیابانها چقدر چراغ روشن کردند...⚡️ اینها اسراف است و حرام است... بعد رسول بلند می‌شود و به اعتراض می‌گوید آقا اینها اسراف نیست😒 حرام هم نیست...☝️ بلکه حسنه است🍃 و ثواب هم دارد☺️ما تازه با بچه‌ها داریم پول جمع می‌کنیم که به‌خاطر ورود رهبری در مدرسه قربانی بکشیم.❤️ معلمش هم عصبانی می‌شود و می‌گوید خلیلی...باز دوباره شما در این مدرسه روی حرف من حرف زدی؟ این مدرسه یا جای من است یا جای شما...😕 شهید خلیلی  می‌گوید من باید بروم... چون شما استاد ما هستید و احترامتان واجب است😔🍃 بعد ها گزارش معلم را را نوشتند و مدتی بعد هم آن معلم را از آنجا اخراج کردند...👌😊