: ارادت خاصی به حضرت علی اکبر(ع) داشت. یک نوحه محلی در وصف حضرت علی اکبر(ع) شهر خودشان داشتند که آن را همیشه ما با هم زمزمه می‌کردیم. در دانشکده او را «خلیل عقاب» صدایش می‌کردیم. در زورخانه بیشتر از همه ما چرخ می‌زد. آنقدر چرخش بالا بود که این لقب را به او داده بودیم. وقتی دوره دانشکده ما تمام شد، خلیل می‌توانست برود و مسئولیت پشت میز نشینی بگیرد ولی چون روحیه‌اش این اجازه را نمی‌داد از سال 91 به شدت دنبال سوریه رفتن بود و آخر روزی‌اش شد و قبول کردند که برود. می‌توانست بماند و کارهای دستوری داشته باشد و چند نفر زیر دستش باشند ولی میدان رزم را انتخاب کرد.