جمعیت هم بدون توجه به اخطار سرهنگ، یکپارچه شعار "یا مرگ، یا خمینی" و "مرگ بر شاه" و شعارهای دیگر دادند و کمی جلوتر رفتند.
با پیشروی قیام کنندگان، سرهنگ بهزادی به نیروهای پشت سرش دستور شلیک هوایی داد وکمی بعد، نظامیاان با قیام کنندگان درگیر شدند و این بار دستور شلیک مستقیم از سرهنگ بهزادی صادر شد.
نظامیان حتی به کسانی که در حال فرار بودند، شلیک می کردند
نظامیان شروع به تیراندازی کردند و عده ای از مردم به گندمزارهای اطراف جاده و تعداد زیادی هم از جاده به عقب پراکنده شدند؛ نظامیان حتی به کسانی که در حال فرار بودند، شلیک می کردند.
بعد از مدتی که مردم پراکنده می شدند، من از پشت بام دیدم که چند نفر مخفیانه به قهوه خانه می آیند؛ من سریع آمدم پایین و آنها را داخل آوردم و در انباری پنهان کردم و در را بستم.
بعد از پایان درگیری که هوا تاریک شده بود، نظامیان زیر روشنایی نور افکنهای ماشینهایشان، چند شهید و زخمی را که نتوانسته بودند فرار کنند، جمع آوری کردند و داخل کامیون ریوی ارتش ریختند و به طرف تهران بردند.
نجات هشت نفر از درون قنات
صبح، قبل از اینکه نظامیان بیایند، من و چند نفر از دوستانم در باقرآباد، رفتیم سراغ یکی از قناتها که بسیار عمیق بود و با کمک یک چاه کن، هشت نفر را توانستیم نجات دهیم.
آنها زخمی و گرسنه و بیحال بودند؛ به آنها رسیدگی کردیم و خواستیم پیش ما بمانند ولی به محض رو به راه شدن، اصرار کردند که نزد خانوادههایشان برگردند؛ ما هم کمکشان کردیم و حرکتشان دادیم تا رفتند.
هوا که مقداری روشن شد، نظامیان دوباره آمدند و اطراف جاده را جستجو کردند و اجساد شهدا و احتمالاً زخمیهای باقیمانده را جمع آوری کردند و بردند.
تا چند روز بعد از حادثه، بستگان قیام کنندگان می آمدند
تا چند روز بعد از حادثه، از بستگان کفن پوشان قیام کننده می آمدند قهوه خانه و سراغ عزیزانشان – که اثری از آنها نبود – را از ما می گرفتند و ما هم هر چه می دانستیم، می گفتیم.