الحقنی بالصالحین«یرتجی»
دراز کشیده بودم توی سنگر.صدایی شنیدم رفتم بیرون .آفتاب بدجوری می سوزاند.صدا از وسط نیزار بود رفتم جل
«حر» گمنام انقلاب ‼️ لاتی که هم زد؛ هم کشت و هم شهید شد! 🔸متولد 1335 است و در 18 سالگي در كارخانه لنت ترمز مشغول به كار مي‌شود. جواني پر شر و شور كه معتقد است مرامش با همه گنده‌لات‌هاي شهر فرق مي‌كند. دوستانش او را يدي صدا مي‌كنند و با شروع راهپيمايي‌هاي مردمي عليه حكومت پهلوي، او هم همپاي مردم فعاليت‌هاي انقلابي‌اش را شروع مي‌كند. مادرش همواره به يدي مي‌گفت مدافع حق و مظلوم باشد 🔹یدالله از همان نوجوانی جذب مشی و مرام لات‌های زنجان شد و هر کاری می‌کرد تا قدرت خود را به همه نشان دهد؛ حتی با دعوا و بزن‌بزن. زندانی شدن به خاطر این دعواها هم باعث نشد رویه‌اش را عوض کند. جمله‌ی می‌زنم‌می‌کُشم همیشگی‌اش باعث شده بود خیلی‌ها از او بترسند. 🔸آقا یدالله گرچه اهل دعوا بود اما همه قبول داشتند که لوطی، بامرام و ناموس‌پرست است. به کوچک‌تر از خودش زور نمی‌گفت و اغلب در دفاع از مظلوم با دیگران درگیر می‌شد و پای زندان رفتنش هم می‌ایستاد. در ایام مبارزات انقلاب هم وقتی گاردی‌ها به دختران دانش‌آموز در منطقه امیرکبیر زنجان حمله کردند، نتوانست آرام بنشیند و برای دفاع از ناموس مردم با آن‌ها درگیر شد. ♦️نشست و برخاست با بسیجیانی که در زندان خدمت می‌کردند و آشنایی با شخصیت امام خمینی (ره)، همان اکسیری بود که مس وجود ناآرام او را به طلای رضایت و آرامش تبدیل کرد. قاضی شرع زنجان هم که از مدت‌ها قبل تغییرات رفتاری آقا یدالله را زیرنظر داشت، با آزادی پیش از موعد، او را به خواسته‌اش نزدیک‌تر کرد. یدالله بعد از خروج از زندان به خانواده‌اش گفت: با خدای خودم و با امام قول و قراری گذاشته‌ام و باید بروم. ✅ تحول آقا یدالله آنقدر چشمگیر بود که شهید مهدی زین‌الدین، فرمانده لشکر 17 علی بن ابیطالب (ع)، او را به عنوان الگو در صبحگاه به همه معرفی کرد. به گفته‌ی فرمانده گردان حاج مجید تقی‌لو: «یدالله آنقدر قوی و پرزور بود که در عملیات خیبر دو گونی آرپی‌جی با خودش حمل می‌کرد. آنقدر پی‌درپی تانک‌های دشمن را با گلوله‌های آرپی‌جی هدف گرفته‌بود که آرپیجی در دستش مثل کوره آتش شده‌بود اما همچنان به رزمندگان نوجوان و جوان روحیه می‌داد.» سرانجام لات چاقوکشی که مدام می‌گفت می‌زنم‌می‌کُشم، آنقدر آرپی‌جی زد و آنقدر نیروهای دشمن را کُشت تا نهایت هنگام عرض سلام به سالار شهیدان پس از نوشیدن آب بر اثر اصابت یک خمپاره 60، به آرزویش رسید و به فیض شهادت نائل آمد. 💬 روایت زندگی و نحوه شهادت شهید «یدالله ندرلو» از زبان فرمانده گردانش و مسعود بابازاده