زمانی‌که موضوع نبش قبر حجر بن عدی در سوریه توسط تکفیری‌ها مطرح شد، آن‌قدر آشفته شدند که مدتی خواب آرام نداشتند. می‌گفتند: تصور کنید که در کربلا بوده و امام حسین (ع) و حضرت زینب (س) کمک می‌خواستند. چطور با این وابستگی کنار آمده و اجازه جهاد می‌دادید؟ پاسخ دادم: علاوه بر آن‌که شما را تشویق به جهاد می‌کردم خود نیز همراه شما می‌آمدم. گفتند: اکنون هم همین وضعیت است. به خاطر دارم مرتبه اول که از سوریه بازگشتند، داخل فرودگاه پرسیدند: اگر الان مجدد بخواهم به سوریه بروم، نظر شما چیست؟ گفتم: همین که شما را دیدم و مطمین شدم، سلامت هستید، برای من کافی است، مخالفتی نمی‌کنم. آقا محمد گفتند: اما واقعیت آن است که درباره این مسایل نباید اجازه گرفت؛ اگر نیاز باشد، باید رفت. البته به شوخی می‌گفتند که ناراحت نشوم. به این شکل امتحان می‌گرفتند.