علیرضا دو شرط برای من گذاشت. یکی از شرط‌هایش این بود که هر زمان طبل جنگ نواخته شد، ایشان راهی میدان جهاد شود. شرط دومش هیئت بود. ایشان هیئتی به نام فاطمیون در بروجن داشت و با من شرط کرد در ماه محرم و دهه فاطمیه وقف این هیئت است و من مانع کارش نشوم. برای من شرطش جای سؤال داشت. با خودم گفتم حالا که جنگی در کار نیست، این چه درخواستی بود که از من کرد. بعدها فهمیدم این شرط علیرضا ناشی از علاقه و ارادتش به شهدا، شهادت و جهاد بود که سال‌ها پیش از آشنایی و ازدواجمان در وجودش متلاطم شده بود. این را از فیلم‌ها و کلیپ‌هایی که از راهیان نور تهیه کرده بود متوجه شدم. ایشان در یکی از آن کلیپ‌ها خودش را شهید زنده معرفی کرده و از شهادت می‌گوید. علیرضا عاشق شهادت بود.عمویش هم به نام علیرضا جیلان‌بروجنی در سال‌های دفاع مقدس به خیل شهیدان پیوسته بود. به هر حال با شرطش موافقت کردم،چون خودم هم با فرهنگ ایثار و شهادت آشنا هستم.