روایاتی در تفسیر یقین یونس می‌گوید: «قلت فای شیء الیقین؟ قال أبا الحسن الرضا(ع) : التوكل علی الله، و التسلیم لله، و الرضا بقضاء الله، و التفویض الی الله.»[۴۸] عرض كردم یقین چیست؟ امام رضا(ع) : توكل به خدا، تسلیم در برابر او، خشنودی به قضای الهی و تفویض امر به حق تعالی. امام صادق(ع) فرمود: «من صحة یقین المرء المسلم ان لا یرضی الناس بسخط الله و لا یلومهم علی ما لم یؤته الله، فان الرزق لا یسوقه حرص حریص و لا یردة كراهیة كاره و لو ان احدكم فر من رزقه كما یفر من الموت لا دركه رزقه كما یدركه الموت. ثم قال: ان الله بعدله و قسطه جعل الروح و الراحة فی الیقین و الرضا، و جعل الهم و الحزن فی الشك و السخط.»[۴۹] از نشانه‌های صحت یقین مسلمان آن است كه به بهای خشم خدا، رضایت مردم را به دست نیاورد و آنان را به سبب آنچه خدا به آنها نداده، سرزنش نكند، زیرا رزق و روزی به وسیله حرص و آز به دست نمی‌آید و كسی نیز مانع رسیدن آن نمی‌تواند شود و اگر كسی از شما از رزق خویش گریزان باشد، همان گونه كه از مرگ می‌گریزد، به یقین، روزیش به او می‌رسد، همان طور كه مرگ، او را در برمی‌گیرد. سپس فرمود: خداوند از روی عدل و قسط خویش، آسایش و راحتی را در یقین و رضا، و غم و اندوه را در تردید و خشم، نهاده است. اسحاق بن عمار گوید از امام صادق(ع) شنیدم كه فرمود: «ان رسول الله(ص) صلی بالناس الصبح، فنظر الی شاب فی المسجد و هو یخفق و یهوی برأسه مصفراً لونه، قد نحف جسمه و غارت عیناه فی رأسه، فقال له رسول الله(ص) كیف اصبحت یا فلان؟ قال: أصبحت یا رسول الله موقناً. فعجب رسول الله(ص) من قوله و قال له: ان لكن یقین حقیقة فما حقیقة یقینك؟ فقال: ان یقینی یا رسول الله هو الذی احزننی و اسهر لیلی و اظمأ هو اجری، فعزفت نفسی عن الدنیا و ما فیها حتی كأنی انظر الی عرش ربی و قد نصب للحساب و حشر الخلایق لذلك و انا فیهم، و كانی انظر الی اهل الجنة یتنعمون فی الجنة و یتعارفون علی الارائك متكئون، و كأنی انظر الی اهل النار و هم فیها معذبون مصطرخون، و كأنی الان اسمع زفیر النار یدور فی مسامعی. فقال رسول الله ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ هذا عبد نور الله قلبه بالایمان ثم قال له: الزم ما انت علیه. فقال الشاب: ادع الله لی یا رسول الله ان ارزق الشهادة معك. فدعا له رسول الله(ص) فلم یلبث ان خرج فی بعض غزوات النبی(ص) فاستشهد بعد تسعة نفر و كان هو العاشر.»[۵۰] روزی رسول خدا(ص) نماز صبح را همراه مردم خواند. سپس جوانی را در مسجد دید كه خواب آلود بود و سرش فرو می‌افتاد؛ رنگش زرد، جسمش رنجور و ضعیف و چشمانش به گودی فرو رفته بود. رسول خدا به او فرمود: چگونه‌ای جوان؟ عرض كرد: ای رسول خدا، من صاحب یقین شده‌ام. رسول خدا از گفته ی او به شگفت آمد و فرمود: هر یقین، حقیقتی دارد، حقیقت یقین تو چیست؟ عرض كرد: ای رسول خدا، یقین، مرا غمگین كرده و بی‌خوابی شب و تحمل تشنگی در روزهای گرم را نصیبم كرده است. پس به دنیا و آنچه در آن است بی‌رغبت شده‌ام، تا آنجا كه گویی عرش پروردگارم را می‌بینم كه برای رسیدگی به حساب خلق برپا شده و مردم برای حساب گرد آمده‌اند و من هم در زمره ی آنانم. گویی اهل بهشت را می‌بینم كه درآن متنعمند و یكدیگر را معرفی می‌كنند و بر كرسیها تكیه زده‌اند. و گویی اهل دوزخ را می‌بینم كه در آتش معذب و نالانند. گویی اكنون صدای شعله‌های جهنم را می‌شنوم و آن صداها در گوشم طنین می‌افكنند. آنگاه رسول خدا فرمود: این جوان بنده‌ای است كه خداوند، قلبش را به نور ایمان روشن كرده است. سپس به او فرمود: بر این حال كه داری ثابت باش. جوان عرض كرد: ای رسول خدا، از خدا بخواه كه شهادت در ركابت را روزیم گرداند. رسول خدا در حق او دعا فرمود. دیری نگذشت كه در یكی از غزوات پیامبر(ص) شركت كرد و بعد از نه نفر شهید گشت و دهمین شهید آن جنگ شد.