پسرم 13 سال بیشتر نداشت که کمر همت بست برای جهاد با دشمنان اسلام. از سال 2007 و با شروع جنگ در پاراچنار پسرم آرام نگرفت و سلوک جهادی‌اش آغاز شد. وهابی‎ها به آزار و اذیت شیعیان منطقه می‎پرداختند و به مقدساتشان توهین می‎کردند. ثاقب در همان اوایل ماجرای توهین وهابی‎ها به ساحت اهل بیت، خونش به جوش آمد. 45 نفر از بچه‎‎های بسیج پاراچنار را جمع کرد و رفتند ‎سمت مسجد ضراری که در مرکز شهر بود تا در مقابل وهابی‌ها بایستند. پسرم موقع ورود به مسجد توسط نیرو‎های نظامی تیر خورد و دو شبانه‌روز در جوی فاضلاب افتاد تا اینکه بنده خدایی از شیعیان به کمکش رفت و پسرم اولین جانبازی‌اش را در 13 سالگی به دست آورد. مجاهد پاراچنار ما از زمان آبا و اجدادمان در پاراچنار با وهابیت بر سرمسئله اهل بیت(ع) و علوی بودنمان در جنگ بوده و هستیم. بر سر همان مسئله توهین به امام حسین(ع) حدود چهار سال جنگ ما طول کشید و نزدیک به 3 هزار نفر شهید دادیم و خانه‌های زیادی از شیعیان ویران شد. پسرم در همه سنگر‎های جنگ از سال 2007 تا 2012 حضور داشت. پدرش از شاگردان شهید عارف حسینی بود و پسرم را با تفکر انقلابی و جهادی آشنا کرد. ثاقب در مدت سال‌ها حضورش در جنگ بارها جانباز شد. پسرم از همان دوران کودکی عاشق امام خمینی(ره) بود. عشقش به امام را از قاب عکس‌هایی که روی دیوار نصب می‌کرد درک می‌کردیم. خانواده ما یک خانواده مذهبی است. خانواده‌ای که موجودیت دینی و مکتبی‌اش را از انقلاب و امام خمینی(ره) به دست آورده است. همین باعث شد تا علقه خاصی به رهبری و ولایت فقیه در میان خانواده به وجود بیاید. درباره ارادت و علاقه ثاقب به امام خامنه‌ای (مدظله العالی) خاطره‌ زیبایی برایتان روایت می‌کنم. زمانی که ثاقب می‌خواست از پاکستان به ایران برود به ما گفت من آرزو دارم برای یک بار هم که شده امام خامنه‌ای را زیارت کنم. تنها آرزویی که دارم همین است. پسرم از همه اعضای خانواده تقاضا کرد که برای رسیدن به این خواسته دعایش کنند.