آبشناسان آرام، کم حرف و همواره در حال تفکر یا مطالعه بود. مردی کوشا وجدی، با اعتماد به نفس بسیار، شجاع، محکم و پابرجا و افسری باهوش و دانا و فرماندهی مبتکر بود. سرتیپ دادبین درباره او گفته بود: من آن موقع سروان بودم و او سرهنگ. برای رسیدن به آمادگی فیزیکی هر روز تمرین می‌کردیم. باورش برای هر چریک زبده‌ای سخت است. حداکثر پیاده‌روی یک نظامی چریک در کوهستان از 6ـ5 ساعت تجاوز نمی‌کند، اما آبشناسان حدود 8 ساعت پیاده‌روی می‌کرد و بعد که همه گروه، خسته به مقر برمی‌گشتند و همان‌طور با پوتین می‌خوابیدند، او وضو می‌گرفت، اصلاح می‌کرد و ادوکلن به خودش می‌زد و نماز می‌خواند.شهید آبشناسان فرمانده لشکری است که در خط مقدم نبرد به شهادت رسید و این نشانگر جسارت و روحیات تکاوری وی بود. اصرار فراوانی برای فرستادن افسران و درجه داران به خط مقدم داشت و مخالف حضور آن‌ها در پشت جبهه بود و می‌گفت: تا زمانی که افسر مسئول شخصاً در میدان نبرد نباشد، چگونه می‌توانیم از سرباز انتظار داشته باشیم در زیر آتش و گلوله مقاومت کند و خوب بجنگد؟ خودش نیز هر جا آتش بود و خطر، بدون تأمل خود را به قلب آن می‌رساند. این روایت را با چندین برگ بزرگ کاغذ نوشته و بر دیوار اتاق کارش بر روی میز کار و قفسه کتابخانه نصب کرده بود. آبشناسان در سال1364، در منطقه سرسول با تیر مستقیم دشمن به شهادت رسید. خبر شهادتش از رادیو عراق با شادی و مارش پیروزی پخش شد.یکی از همرزمان آبشناسان تعریف می‌کند: در یک عملیات، چند عراقی را اسیر کرده بودیم. یکی از اسیرها تیر به زانویش خورده بود و نمی‌توانست راه برود. باید می‌کشتیمش. والا امکان داشت خودمان هم به دردسر بیفتیم. سرهنگ تک و تنها آن اسیر را حدود 8 کیلومتر تا مقر کول کرد. فقط به خاطر اینکه زنده بماند. آن عراقی بعد از تمام شدن جنگ همیشه از آبشناسان یاد می‌کرد. حتی وقتی اسرا آزاد شدند، رفت بهشت‌زهرا سر مزار آبشناسان.