وصیتنامه شهید 👇 👇
بارالها من بارها می خواستم در عزیمت به جبهه وصیت نامه بنویسم ولی هر بار مردد بودم و توان این نوشتن از من گرفته شده بود.علیرغم گفته های برادران عزیز رزمنده در جبهه قبل از عملیات در بر به شهادت رسیدن من،ولی در دلم این رخنه کرده بود که من حالا نوبتم نشده است،ولی این بار بطور ناخودآگاه قلمم روان شده،روحم بال درآورده، هر روز و شبم شده است گریه در فراق دوست.
بارالها من 2 بار تا مرز شهادت رفتم ولی مجروح گشتم،پس کی نوبت وصل من می شود.در دلم این نقطه روشن شدن و هر روز روشن تر می شود که این بار سوم برنخواهم گشت تا مصلحت الهی چه باشد.
بارالها این بار درآمدنم به جبهه دستم باز شده قلمم گیرا شده نوشته هایم پر از عشق شده حالم عوض شده دنیا همچون قفسی برایم تنگ شده و بر دلم احاطه دارد.یقینم افزون شده عشق به طاعت تو در دلم موج می زند.می دانم می دانم بوی این سعادت ابدی به مشامم می رسد.مثل اینکه وقت دیدار است بدنم می لرزد از شوق دیدار.ولی خودم را محکم می گیرم تا نگویند از ترس مرگ است.
خدا ای خدا چقدر در انتظار این لحظه ساعتها و روزها بسر بردم.خدایا چگونه تو را سپاس گویم بخاطر این همه لطفت.
بارالها معبودا دست از مس وجود شسته ام از آن بعد حیوانی انسان،خود را بالا کشیده ام قدم بر روح الهی خود گذاشته ام می خواهم در پناه تو در کنار رزمندگان جهاد فی سبیل الله همزمان با جهاد اکبر علیه نفس سرکش و خودخواه طغیان کنم و بر تمامی پلیدیهای دنیا که به ظاهر خوشرنگ و دلپذیرند چشم پوشم و زندگی جاوید را بر این زندگی دون و پست ترجیح دهم.