دیباج ۱۵۷ 🔶کودکــی‌ام کــو؟ 🖊ع.ر.م 🔹پرده اول 📌بچه که بودم، کودکی‌ام با ترنم شعر «باز باران با ترانه» گلچین گیلانی که برای من لبریز از حس طراوت، لطافت، شادابی، امنیت و آرامش است، عجین شده بود. 📌دهه شصت، کتاب فارسی چهارم دبستان را که ورق می‌زدی، می‌رسیدی به دو صفحهٔ مقابلِ هم که تابلو قشنگی را با همه رنگ‌هایی که می‌توانست تصویری زیبا از امنیت و آرامش و شادی و طراوت را تداعی کند، خلق کرده بود. 📌کودکی خندان، یکه و تنها، تن به نم‌نم باران داده و شادمانه آغوش باز کرده و به سرخی گل‌های زیبای باغچه چشم دوخته است. 📌پشت سرش، کلبه کوچکی که نماد امنیت و آرامش است، گرم از سقفی گالی‌پوش، خودنمایی می‌کند. آن‌طرف‌تر، از میان دو درخت چنار، تصویر ماده گاوی پیداست که چرخ اقتصاد خانواده را می‌چرخاند و قوت اهالی خانه را تامین می‌کند. پشت درخت‌ها هم، گویا تصویر مبهمی از شالیزار به‌چشم می‌خورد. 📌سایه امنیت و آرامش چنان گسترده است که صاحب کلبه پرچین زیبای دور کلبه را نیمه‌کاره رها کرده است.👇