✅از سخن بزرگان 🔶تیغ عشق آورده‌اند که پادشاهی مجنون را حاضر کرد و گفت که: تو را چه بوده است و چه افتاده است؟! خود را رسوا کردی و از خان و مان برآمدی و خراب و فنا گشتی. لیلی چه باشد و چه خوبی دارد؟! بیا تو را خوبان و نغزان نمایم و فدای تو کنم و به تو بخشم. چون حاضر کردند مجنون را و خوبان در جلوه آمدند، مجنون سرفرو افکنده بود و پیشِ خود می‌نگریست! پادشاه فرمود: آخر، سر را برگیر و نظر کن! گفت: می‌ترسم! عشقِ لیلی شمشیر کشیده است اگر سر بردارم سرم را بیندازد! @Deebaj