سارا سرش را پایین انداخت و اشک هایش را پاک کرد. دکتر مجیدی کنار سارا آمد وموهای اورا بوسید و همان طور که اورا نوازش میکرد گفت : سارا جان! چیشده؟ سارا بریده بریده گفت : فکر کنم........ یه رمان جذاب و باحال 😅زندگینامه دختری آمریکایی.... میخوای بخونیش زووووودییی عضو شو👇 https://eitaa.com/joinchat/3125674516C791606e57f