اون روز اخر..
برای اخرین بار اینجا وایسادم
حرم دیدم
بغضم گرفته بود
فقط از امام رضا خواستم زود دعوتم کنه
بعدشم رفتیم سمت هتل
گریمممم گرفتههه بودااا نمیتونستم بیام
دلم میخواست تنهااا ی گوشه حرم بشینم گریهه کنم
کلی هم از مامانم خواستم منو تنها بذاره و بهش میگفتم خودم میام هتل رو بلدم..
ولی قبول نمیکرد.
نتونستم جلوشون گریه کنممممم