سال 1396 بود که من شنیدم همسر دوست صمیمیم در ایران متاسفانه به سرطان خون مبتلااست،دوستم برام عکسی فرستاد که فلان قرص در المان چند است؟من رفتم داروخانه و قیمت گرفتم، قیمت قرص 5000 یورو بود، با دوستم صحبت کردم و بهش ماجرا رو خبر دادم ،بهم گفت که دکترها در ایران قطع امید کردند و داره تمام سعیشو میکنه که بیاره اروپا،بمن گفت که من پرونده پزشکی اون خانم را ببرم به قسمت سرطان شناسی بیمارستان شهرم و نشان پروفسور بدهم به این امید که شاید بتوان به اروپا منتقل گردد ، من چون رشتم پزشکی نبود با یکی از دوستان که اینجا تخصص ریه میخواند مشورت کردم و ادرس کسی را بهم داد ، پروفسور المانی ، رییس بخش سرطان خون دانشگاه و بیمارستان شهری که بودم، به بیمارستان رفتم و مستقیم رفتم مطبش،خانم منشی ازم پرسید مشکل چی هست و گفتم پرونده بیماری از ایران اوردم که میخوام دکتر ببینه ،خانمه خندید که اصلا امکانش نیست ، از خانم منشی انکار و از من اصرار که باید دکتر را ببینم ،در همین حین دکتر خودش امد بیرون و من بهش گفتم اقای دکتر ، من چنین مشکلی دارم،دکتر ازم پرسید اهل کجا هستی ؟ گفتم ایران ، گفت کدوم شهر ؟ گفتم تهران ، دیدم لبخندی زد و گفت ما خودمون برای یک سری از دوره های دستاوردهای جدید سرطان شناسی به تهران میریم ، دکترهای فوق العاده ای در ایران هستند ، گفتم اقا دکتر حرف شما درست ولی تجهیزات المانی اونجا نیست و شاید شما یک دارو بنویسید که تاثیر داشته باشد،پرونده را دادم بهش و پرسید این خانم هنوز زندست ؟؟ گفتم بله، گفت فایده نداره ، این خانم هیچ شانسی نداره، و تمام داروها و ازمایشها درست انجام شده و من هیچی ندارم بهش اضافه بکنم، مجدد پرسیدم برای چنین مریضهایی در المان چه میکنید، گفت: چنین مریضانی رو حتی اینقدر هم بیمه ها برایشان هزینه نمیکنند،انها را در اتاقی نگه میداریم تا بمیرند یا خودشان بگویند که دیگر نمیخواهند زنده بمانند، اون بنده خدا هم فردای همون روز برحمت خدا رفت.چیزی که من را حیرت زده کرد این بود که در ایران تا لحظه اخر خانواده و بیمارستانها تلاش میکنند و در غرب با وجود تحهیزات و دارو از جایی ببعد هم بیمه و هم بیمارستان نامید میشوند، علی جهان آرا 🔻تلگرام و اینستاگرام حاضر جواب🔻 @Haazer_javab1 Eitaa: @haazer_javaab