✍🏻 دو ساعت مانده بود به اذان صبح. در سکوتِ عمیقِ حیاط حوزهٔ علمیّه[ی لواسان]، قدم میزدم. تنها روشنایِ مدرسه، از کتابخانه توجّهام را جلب کرد. گفتم شاید طلبهها یادشان رفته چراغ را خاموش کنند. آرام وارد کتابخانه شدم و با این صحنه مواجه شدم. با عجله رفتم و دوربین را آوردم. صحنه همچنان، همینی بود که میبینید. تا صدای شاتر را شنید، آرام برگشت و با لبخندی شرمگون و چهرهای که عجیب خسته بود؛ گفت: حاج آقا! عکس نگیرین! من هم فوراً گفتم: چشم! این عکس، بعدها مورد توجّه هیأت داورانِ جشنوارهٔ عکس اشراق قرار گرفت و به فینال راه یافت؛ اگرچه حائز رتبهٔ اوّل تا سوم نشد.»
🔹 برای من امّا این عکس به طرز عجیبی الهامبخش است. روزنهای از نور و عشق و امید، و آینهای است برای دیدنِ طلبههای تنها و گمنام و بیریا و سختکوشی که کسی نمیبیندشان. گوشهٔ حوزهٔ یک شهرستان دور، دلگرم به مطالعه و درساند و حتّی گاه به زشتترین وجهی مورد ظلم و ستم مسؤولینشان قرار میگیرند.
📸 سیّد محمّدحسن لواسانی
@Taghvim_Olama | تقویم علماء