خط شکن ... مانند پدر _۲ 6- کم پیش آمده که حضرت ابوتراب(ع) از خود بگوید. اما آن‌جا که والی منصوب او (عثمان‌بن حُنیف) بر سر سفره اشراف نشست و برای ساعاتی از پابرهنگان و مستضعفان غافل شد، در مقام عتاب نوشت «برای هر مامومی امامی است که به او اقتدا می‌کند و از دانش او نور می‌گیرد. بدانید امام شما از دنیا به دو جامه فرسوده و از خوراک آن به دو قرص نان بسنده کرده است». بلافاصله فرمود «بدانید که شما توانایی چنین قناعتی را ندارید» اما تکلیفی را که می‌دانست طاقت آن را داریم، از ما- همه فرزندان و پیروان خویش- مطالبه کرد؛ «ولکن اعینونی بورع ٍ و اجتهادٍ و عفهٍْ وسداد. اما مرا یاری کنید [و می‌توانید؛ که اگر نمی‌توانستید مطالبه نمی‌کردم] با پارسایی و سخت‌کوشی و پاکدامنی [بلکه پرهیز از همه حرام‌ها در مقام قدرت و امکان[ و درستکاری (محکم و استوار انجام دادن کارها». (نامه 45 نهج‌البلاغه) 7- توده مردم بی‌پشت و پناه؛ یا اشراف و متنفذان و خواص زیاده‌خواه؟ هیچ حاکم و صاحب منصبی نیست که به این دو راهی سخت برسد و بتواند هر دو مسیر را با هم طی کند. توده مردم معمولاً سر و زبان و بسط یدی ندارند تا حق خویش را بخواهند یا زبان به اعتراض بگشایند و حق خود را بستانند؛ برعکس خواص زیاده‌طلب و گردن کلفت و پر هیاهو. پدر ما امیر مؤمنان(ع) هر قدر در مقابل گردن کلفت‌ها، شجاع و نستوه و نفوذناپذیر بود، در قبال مردم بی‌پشت و پناه، تواضع می‌کرد بلکه تمام عمر، خدمتگزاری و پیشمرگی‌شان را کرد. در خلوت با خواص یا مشاوران- آنجا که مردم نبودند و چشم و گوششان به اتاق‌های مذاکره و تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی قد نمی‌داد- می‌شنید که می‌گویند «دست‌کم اجرای حق را عطف به گذشته‌ها نکن؛ شتر دیدی ندیدی! اغماض کن تا فلان و بهمان نیز به تأیید حکومت نوپای تو برخیزند» اما برمی‌آشفت و می‌فرمود «آیا به من امر می‌کنید پیروزی را با ستم بر رعیتی که بر آنها حکومت دارم، طلب کنم. به خدا سوگند تا دنیا دنیاست چنین نخواهم کرد» (خطبه 126 نهج‌البلاغه). اما این منطق را فقط برای دیگران جاری نکرد، که حتی حرارت آتش را به برادر فقیرش عقیل هم چشاند. مردی چنین رها شده از قید و بندها، می‌توانست بدون لکنت، در مقابل دعوت مفسدان و زراندوزان و رندان سیاست برای ائتلاف بگوید «و ما کنتُ مُتخذ المضلّین عَضُداً. من گمراهان را به یاری نمی‌گیرم». 8- مالک اشتر را که به امارت مصر می‌فرستاد، دو سفارش به او کرد؛ یکی درباره توده مردم و دیگری خواص. فرمود «مهربانی و محبت و نرمی با مردم را در قلبت جاری کن و با آنان مانند درنده خونخواری نباش که خوردن آنها را غنیمت می‌شمارد؛ چرا که مردم دو گروهند؛ اِمّا اَخٌ لک فی‌الدّین او نظیرْ لک فی‌الخلق. یا برادر دینی تو هستند و یا مانند تو در آفرینش» (نامه 53 نهج‌البلاغه). کدام انسان بی‌خبر از دین است که خطبه 27 نهج‌البلاغه را درباره حمله دشمنان به منطقه‌ای مرزی انبار بشنود و حقیقت آن را در زندگی امیر مؤمنان جویا شود اما شوریده و شیدای مروت آن حضرت نشود؟ «شنیده‌ام یکی از دشمنان بر زنی از اهل ذمه (غیر مسلمان) وارد شده و خلخال و دستبند را ربوده و آن زن جز اینکه انا لله (آیه استرجاع) بگوید و از او ترحم بخواهد، چاره‌ای نداشته است... اگر مرد مسلمانی از این غصه و اندوه بمیرد، نزد من مورد ملامت نیست بلکه سزاوار ستایش است». 9- سفارش دوم در عهدنامه مالک را درباره نگه داشتن جانب عدالت و رضایت عمومی، و واگذاشتن جانب خواص فرمود «و باید دوست‌داشتنی‌ترین امور نزد تو، میانه‌ترین آنها در حق و فراگیرترین‌شان در عدالت و جامع‌ترین در زمینه رضایت توده مردم باشد؛ چرا که نارضایتی و خشم عمومی، رضایت خواص را از بین می‌برد و نارضایتی خواص با وجود رضایت عمومی بخشوده و قابل اغماض است. و در میان مردم برای حاکم، کسی پرخرج‌تر از خواص در هنگام آسایش، و کم یاری‌تر به هنگام بلاد، و ناخوش شمارنده‌تر درباره انصاف، و پر اصرارتر هنگام خواستن، و قدرنشناس‌تر هنگام اعطا، و عذرناپذیرتر هنگام محروم کردن، و بی‌طاقت‌تر در ناگواری‌های روزگار نیست». در ذیل همان نامه به یک شاخصه مهم اشاره کرد و فرمود «برای مراجعه نیازمندان زمانی را اختصاص بده... و برای آنها در مجلس عمومی بنشین تا برای خداوند تواضع کنی. و اطرافیانت را دور ساز، تا آن نیازمندان بدون لکنت زبان سخن‌شان را بگویند؛ زیرا همانا از پیامبر(ص) شنیدم که مکرر می‌فرمود هیچ امتی اگر حق ضعیف آن از قدرتمندش بدون لکنت زبان گرفته نشود، به قداست و پاکی نخواهد رسید». و البته که در مقابل اشرافیت صاحب نفوذ و زیاده‌خواه، جانب مردم را گرفتن، برای امیر مؤمنان‌(ع) هزینه‌های سخت داشت. https://eitaa.com/IMANI_mohammad