جزییات جدید از شب قتل تختی رضا توکلی در این مصاحبه بلند بعد از۴۷ سال از مرگ تختی و از خاطرات مشترک خود با شوهر خواهرش گفت که در برخی نقاط زوایای تاریک تاریخ را تا حدودی روشن می کند. *می خواهیم بپردازیم به آن چند روز آخر که آن اتفاق برای تختی افتاد. مادرتختی یک بار تعریف می کند که یک روز زنگ زده بودند و سه چهار تا ماشین آورده بودند و تختی را می خواستند. پرسیده بودند که تختی هست و گفته بود که تختی خانه نیست. بعدها متوجه شده بود که اینها ممکن است از ساواک باشند. این را مادر تختی بعد از انقلاب مطرح کرده بود. *اصلا هیچ اختلافی بین شهلا و تختی وجود نداشت؟ هیچ اختلافی من ندیدم. ...من به عنوان یک پسر پانزده - شانزده ساله با اینها بودم و هیچ کدام از این آقایونی که این بحث ها را می کنند ازمن نزدیک تر به اینها نبودند. من دردانه شهلا و تختی بودم و مثل بچه اینها بودم. هیچکدام از این نوه ها درآن زمان وجود نداشتند. بزرگترین شان که آن زمان بودند از من خیلی کوچک تر بودند. پس بهترین کسی که می تواند در این مورد صحبت کند من هستم که من هم هیچ چیزی ندیدم.  *این موضوع را برای این مطرح می کنیم چون خیلی ها می گویند اختلاف بین شهلا و تختی باعث مرگ تختی شد. خیلی ها نیست. این را باید تعریف کنم. این دیدگاه صرفا نظر شخصی من است. اولا شنونده باید عاقل باشد و روزنامه هایی که آن تیترها را زدند چقدرغافل بودند. زندگی من بعد از فوت تختی شده بود تختی. خیلی جالب است. تختی خیلی درهم و شکل خیلی غریب گونه ای می آید منزل. به شهلا می گوید که من یک سفری باید بروم شهسوار. یک سرهنگی بود در شهسوار که یک باغی دارد و قراراست شریک شویم و نگران نباش. این ماشینی هم که گفته بودم که مادرتختی به آن اشاره داشت، ده روز قبلش آمده بود… مدیر آتلانتیک ابتدا می گوید که تختی شب اول ۱۲ شب آمد و می گوید که من از شکار آمده ام و یک مقداری دیر شده و نمی توانم خانه بروم و اسلحه شکاری اش همراه اش بوده. گفته که اسلحه را نمی توانی بالا ببری. اسلحه را امانت گرفته و تختی رفته شب خوابیده. یعنی تختی آمده آنجا خودش را بکشد چون اسلحه را از او گرفتند نتوانست. می گوید دوباره فرداشب می آید و… بعد که می رود بخوابد ساعت ۱۰ صبح ماشینش پنچرمی شود که بعد صدا می کنند ولی می بینند که با جسد روبرو می شوند. چقدراین حرف ها خنده دار است! اصلا چرا تختی باید درهتل خودکشی کند؟ باغ داشت و می توانست در آنجا خودکشی کند؟ چرا اصلا آن شب خانه نرفت؟ یعنی تختی ساعت ۱۲ شب نمی توانست خانه خودش برود؟! حرف های خنده داری مدیر آتلانتیک زده، جالب اینکه بعد از انقلاب هم محو شد و هرچقدر گشتند پیدایش نکردند. خیلی مسخره است. شب اول با اسلحه، دوباره شب دوم آمد و بعد خودکشی آن هم درهتل! اصلا برای چه؟ چه چیزی رخ داده بود؟ افسرده بود؟! برای همین مردم نپذیرفتند. چه کسی مرگ تختی را پذیرفت؟ هیچ کس نپذیرفت. *پس خودکشی تختی بخاطر اختلاف با خواهد خودتان را رد می کنید؟ خودکشی به خاطر زن؟! خنده داراست، تازه بچه اش آمده. چرا باید خودش را بکشد؟ ابدا امکان نداشت. تختی هم به شهلا گفته بود، خیلی عادی که می روم شهسوار و می آیم. *بعد از انقلاب پرونده و تحقیقاتی دراین باره نشد؟ بعد از انقلاب که ساواکی ها را می بردند و می آوردند به مرحوم پدرم زنگ می زنند از دادگاه که فردی اینجاست به اتهام شرکت در مرگ تختی. من با پدر رفتیم. البته بگویم که خیلی طولانی شد، چرا که این مجاهد را می آوردند یک چیز می گفت و بعد دیگری را و همین طور ادامه داشت. بگذریم. یک کیفر خواستی که خواندند شرکت در قتل تختی بود که طرف گفت که کدام شرکت در قتل؟ آدم معروفی بود اسمش را بگویم شما می شناسیدش. ایشان گفتند: کی گفت تختی را کشتند، نکشتند. ایشان می گوید من در طبقه دوم بودم که دیدم سروصدا می آید گفتم چه شده؟ گفتند تختی دارد مست می کند. آن شب بالا بودیم. مرحوم فیلابی هنوز زنده است، مرحوم پدرم و فیلابی می روند آنجا. می روند برای گرفتن جسد. پدر، تختی را می بوسد؛ تختی را خیلی دوست داشت. بعد متوجه می شود که پشت سر تختی سوراخ شده. به فیلابی نشان می دهد و به دکتر گفت یعنی شما نفهمیدید؟ نمی گویم که بردند او را بکشند اما اتفاقی پیش آمده. و همین راز هست. پرونده ای نیست. درهمان ساختمانی که از ساواک باقی ماند، پرونده ای در مورد قتل تختی ندیدند. درست که میکروفیلم هایی بود؛ اما هیچ کدام نشان نمی دهد که تختی را کشتند.  *پس شما می گویید تختی خودکشی نکرده، رفتند آنجا صحبت کنند درگیری پیش آمده و زدند و تختی را کشتند. این برداشت خودم است. مصاحبه کامل در تابناک https://www.tabnak.ir/fa/news/548169