منافع مشترک بهائیان و رژیم پهلوی دوره پهلوی دوم اوج قدرت بهائیان است؛ دوره‌ای که اوج اباحی‌‌گری و ترویج مظاهر دنیای مدرنِ ناشی از فرهنگ غرب بر جامعه، فرهنگ و ساختار قدرت است. این حضور همه‌‌جانبه بهائیان و ورود آنها به مناصب کلیدی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی از علل مختلفی نشئت می‌‌گیرد که به‌تدریج با افزایش نفوذ در بخش‌‌های مختلف، و انباشته شدن توأمان ثروت با قدرت،‌ تأثیر جبران‌‌ناپذیری بر ساحت سیاسی و اجتماعیِ فضای سیاسی برجای می‌‌گذارد. اما پرسش این است که چرا شاه به‌رغم مخالفت اکثر جامعه مسلمان با فرقه بهائیت، به رفتار نادرست خود در به‌کارگیری آنها در امر سیاست‌گذاری ادامه می‌‌دهد؟ کلید حل این معما را در رویکرد ضد اسلامی حکومت پهلوی باید جست. شاه، فرقه بهائیت را به‌عنوان یک نیروی جایگزین که معتقد به تز جدایی دین از سیاست است در برابر اسلام سیاسی قرار داد تا هم روحانیت تضعیف شود و هم پایه‌‌های حکومت خود مورد تهدید قرار نگیرد. اوج‌‌گیری فرقه بهائیت در ساختار سیاسی، اقتصادی و فرهنگی ایران نتیجه دو سیاست راهبردی درونی و بیرونی است: نخست، کسب و حفظ قدرت در راستای تأمین مالی و سیاسی تشکیلات بیرونیِ بهائیت جهانی و تصرف تدریجی روساخت‌‌های اجتماعی به سمت کسب پایایی زیرساخت‌‌های کلیدی و تصمیم‌سازی است که معادله رویارویی بهائیت و اسلام شیعی را به نفع خود دگرگون کرد؛ دوم، سیاست راهبردی شاه در تضعیف روحانیت و تساهل دینی نسبت به شعائر و مناسک اسلامی و رواج اباحه‌‌گری و عرفی‌‌گرایی برآمده از آن، نه‌تنها در مدار منویات شاه قرار گرفت، بلکه تز جدایی دین از سیاست بهائیت را برجسته کرد که نمودی از سیاست آرمانی هر دو بود. سرانجام آنکه بهائیت با نگرش جهان‌‌وطنی خود به دلیل عدم احساس به ایرانیت و دل‌بستگی به ایران، و با نادیده گرفتن منافع ملی، صرفا به منافع فرقه خویش می‌‌اندیشد و به همین دلیل با شبکه‌‌سازی، نصب افراد کلیدی، و بهره‌‌برداری اقتصادی، ساختار را در راستای اهداف خود، ‌بسیج می‌‌کند که نمود بارز آن در دهه آخر پهلوی دوم به‌خوبی مشهود بود. منبع: پژوهشکده تاریخ معاصر https://www.iichs.ir/fa/article/24547/