حکم میکنم!
آذرماه سال ۱۳۰۴، ماهی بسیار تعیینکننده در پروسه به قدرت رساندن رضاخان به سلطنت و تبدیل کردن وی به «اعلیحضرت رضاشاه پهلوی»، با حمایت انگلیسیها بود. در ۱۵ آذر این سال، مجلس مؤسسان با نطق رضاخان، رئیس موقتی مملکت، گشایش یافت. یک هفته بعد در ۲۲ آذر، مجلس مؤسسان متمم قانون اساسی را تغییر داد و به موجب آن سلطنت دائمی ایران، به رضاخان پهلوی و عقاب وی واگذار گردید. دو روز بعد در ۲۴ آذر، رضاشاه، پادشاه جدید ایران، در مجلس شورای ملی حضور یافت و طبق قانون اساسی، مراسم تحلیف به جای آورد. فردای آن روز ۲۵ آذر، رضاشاه بر تخت سلطنت نشست و پادشاهی خود را اعلام کرد.
به شهادت اسناد و روایات تاریخی، رضاخان در ابتدا با چهرهای آزادیخواهانه و با تظاهر به دینداری و دفاع از حقوق مردم و مبارزه با استبداد قاجار به قدرت رسید، اما مرور زمان، خیلی زود ماهیت و نیات واقعی او را برملا کرد. رضاخان در آغاز ظهور و برای تثبیت حکومت خود، اعلامیهای در ۹ بند با عنوان «حکم میکنم» منتشر و به در و دیوار شهر نصب کرد. بر اساس این اعلامیه، تمامی ادارات دولتی و روزنامهها تعطیل شدند و به جز دوایر تأمین ارزاق، به هیچ اداره یا مغازهای اجازه کسب داده نشد! اجتماعات در منازل و نقاط مختلف، به کلی موقوف و در معابر هم اگر بیش از سه نفر گرد هم میبودند، با قوه قهریه متفرق میشدند. رژیم دیکتاتور پهلوی از همان ابتدای قدرتگیری، جو اختناق و خفقان را برای جامعه ایرانی به ارمغان آورد و آزادیهای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی مردم را تحتالشعاع اوامر شخص رضاخان درآورد.
در سالهای 1304 تا 1320، قدرت مطلق رضاخان سد مهمی در مقابل پیدایش جامعه مدنی، آزادی، امنیت مالی و جانی افراد عادی، روشنفکران، سیاستمداران، علما، منتقدان و مخالفان بود. تمام ویژگیهای حکومتهای سلطانی، از جمله حکومت شخصی، رسمی نبودن سیاست، انحصار سیاسی، ناآگاهی سیاسی مردم، ناتوانی نهادهای مردمی و فساد سیاسی در نهادهای اداری، در حکومت رضاخان نمود یافت. در این دوره، رضاخان تصمیمگیر اصلی و قدرت تنها در دست دربار متمرکز بود. او ارتش، نظام اداری، آموزشی، قضایی و دربار را کاملا به شخص خود وابسته کرد. او با قبضه کردن قدرت و حذف مخالفانش، راه را برای برقراری نظامی کاملا خودکامه، بهویژه از سال ۱۳۱۲ به بعد، هموار کرد.
هرچند که نظامیان در سراسر کشور اعتبار و قدرت فراوانی داشتند، اما در مجموع، فقط ابزاری در خدمت رضاخان بودند، نه تصمیمگیر اصلی؛ بنابراین او ارتش را به شکل نیروی مسلط درآورد و مقامهای کشوری در عمل، زیر فشار مأموران نظامی قرار گرفتند. ارتش نقش عمده را در سرکوب مخالفان سیاسی و باقی نگه داشتن جامعه در حالت سنتی و جلوگیری از تکوین جامعه مدنی ایفا کرد. دخالت ارتش همچون ابزار در سیاست، در همان روز اول حکومت رضاخان آغاز شد و پشتوانه اصلی رژیم بهشمار آمد.
از سوی دیگر در تمام دوره رضاشاه، مردم ایران در روند نمایندهگزینی برای مجالس بهاصطلاح شورای ملی، که مهمترین نماد مشروطه و سیاستورزی قانونیِ متضمن حق تعیین سرنوشت سیاسی محسوب میشد، کمترین نقش و جایگاهی نداشتند. در همان حال، در آمدورفت دولتهای وقت، نه اراده و خواسته مردم کشور و نه حتی همان نمایندگان منصوب رضاشاه در مجالس آن ادوار، هیچگونه نقشی ایفا نمیکرد. همچنین هیچ قرینهای وجود ندارد که نشان دهد برخلاف آنچه پیرامون دستگاه قضایی بهاصطلاح مدرن دوره رضاشاه تبلیغ و برجستهسازی میشده است، قوه قضائیه آن روزگار، مستقل از اراده و خواسته رضاشاه، کوچکترین گامی در مسیر نهادینه ساختن عدالت مطلوب و مورد عنایت جامعه ایرانی برداشته باشد. بنابراین در آن روزگار بدفرجام، حکومت پادگانی، با نظمی آمرانه و البته ددمنشانه و قاهرانه، کلیه نهادهای قانونی سیاسی و اجتماعی را از درون تهی ساخته و بهتابعی بیچون و چرا، از خواستها و علایق مبسوطالید، قانونگریز و مردمستیز خود تنزل داده بود.
منبع:
پژوهشکده تاریخ معاصر
https://www.iichs.ir/fa/article/24364/