🔅«اسکیمین زین» رئیس طایفه ی آراوایپا، از قبیلهٔ آپاچی، یک سرخپوست آرام بود. ▫️او در فوریهٔ ۱۸۷۱ میلادی به یکی از پاسگاههای ارتش به نام «گرانت» وارد شد؛ چون شنیده بود که رئیس این پاسگاه، سروان ویتمن، فردی مهربان و با انصاف است و میتوان با او به توافق رسید. ▫️اسکیمین زین به سروان ویتمن گفت که طایفه اش در کوه و دشت آواره اند و در هیچ جا نمیتوانند آرامش پیدا کنند چون سربازان هرجا که آنها را ببینند به آنها شلیک میکنند و آنها هم مجبور میشوند پاسخ سربازان را بدهند اما او به هر قیمتی خواهان صلح است. ▪️سروان ویتمن گفت اگر تفنگ هایشان را تحویل دهند اجازه دارند بخاطر نیاز غذایی و دارویی شان به گیاه خاصی که فقط در این منطقه می روید، همین اطراف بمانند و به قرارگاهی که دولت آمریکا تعیین کرده کوچ اجباری نکنند. ▫️مدت زمانی در آرامش گذشت و حتی سرخپوستان دیگری هم به آنها پیوستند. ▫️آنها توسط سروان ویتمن برای درو کردن یونجه اسب های پاسگاه استخدام شدند. ▪️در سی اُم آوریل، ساعت هفت و نیم صبح، سروان ویتمن پیامی از پادگان شهر دریافت کرد که دو روز پیش مردان مسلّحی برای کشتن طایفه آراوایپا حرکت کرده اند. ▫️ویتمن به سرعت رفت تا طایفه سرخپوست را به پاسگاه خودش بیاورد و پناه بدهد. ▪️وقتی به دهکده شان رسید، زمین پوشیده از اجساد قطعه قطعه شده زنان و کودکانی بود که در خواب کشته شده بودند ▪️مردان قبیله هم کاری از دستشان برنیامده بود، چون این طایفه هرگونه سلاحی که داشتند قبلا تحویل داده بودند😥 📚کتاب