باز از حرم چیدند
غنچهغنچه باور را
از لب پرستوها
خندههای آخر را
صحن احمدی امشب
باز صحنهی داغ است
این حرم پر از لاله
سبز مثل یک باغ است
کاش زائرت بودم
مهربانترین آقا
چرخ میزدم دورت
مثل بچهکفترها
کاش مثل سربازی
من مراقبت بودم
شاه مهربانیها
کاش خادمت بودم
میپریدم از صحنت
تا ستارهها امشب
میرسیدم از اینجا
تا خود خدا امشب
بدیهههای بیاختیار
معصومه مرادی