- آشفتگیه‌باید‌ببخشید -
؛
- تو از اولش هم ‌شبیه رفتن بودی شبیه غروبِ بارونی یه جمعهٔ پائیزی ك صبحش مدرسه داشته باشم ؛ شبیه سیزده به دری ك روزِ بعدش شنبه است ، شبیه روز تعطیلی ك فرداش امتحانِ ریاضی دارم ، شبیه آخرین روز تابستان ك بعدش یکِ مهر باشه ، بار و بندیلت همیشه آماده گوشهٔ اتاق بود ، نمی شد با خیالِ راحت دل خوش کنم به اومدنت . . . تو از اولش هم ‌شبیه رفتن بودی ، حتی زمانی که میومدی !