10.65M حجم رسانه بالاست
از کلید مشاهده در ایتا استفاده کنید
•♥️🌱• ± به بالین او آمد چشمان او بسته بود صدا زد : زهراجان ! صدایی نشنید با صدایی خسته آهی کشید : " یا فاطمة ، کلمیني فأنا ابن عمك علی بن ابي طالب " فاطمه جان ... با من حرف بزن منم همسرت ... علی بن ابی طالب ... چشم هایش را باز کرد ... چشم در چشم یکدیگر گریستند ... گریستند ... گریستند ...💔😭 بحارالانوار ؛ جلد ۴۳ ؛ صفحه ی ۱۷۸ 📚