ناله‌ای بین گلو بود که زهرا افتاد او در آغوش عمو بود که زهرا افتاد کاش جبرئيل جراحات دو تَن را می‌بست کاش می‌شد که علی چشم حسن را می‌بست باز از خاک حسن مادر خود را برداشت شمر تا کُندترین خنجر خود را برداشت…