🔻
پستمدرنیسم و تلاش مذبوحانه جهان غرب برای بازیابی معنا
💢 پس از دوره مدرن در معماری و شهرسازی، آنچه به ظهور پستمدرنیسم انجامید، مجموعهای از بحرانها، ناکامیها و نقدها نسبت به اصول و نتایج مدرنیسم بود. این تحول را باید هم در بستر اجتماعی ـ فرهنگی و هم در بستر نظری و کالبدی بررسی کرد.
💢 در سطح اجتماعی، پروژه مدرنیسم که با شعارهایی چون پیشرفت، عقلانیت و کارکردگرایی آغاز شده بود، در نیمه دوم قرن بیستم با بحران روبهرو شد. شهرهای مدرن با برجهای بلند، خیابانهای عریض و آپارتمانهای انبوه، اگرچه پاسخگوی نیازهای کمی مسکن و حملونقل بودند، اما از نظر کیفیت زندگی، هویت فرهنگی، و پیوندهای اجتماعی با ناکامیهای جدی همراه شدند. یکنواختی بصری، بیروح شدن فضاها، قطع ارتباط با سنتها و خاطرههای جمعی و افزایش بیگانگی شهری از جمله پیامدهایی بودند که شهروندان و متفکران بهشدت نسبت به آنها واکنش نشان دادند.
💢 در سطح نظری، نقدهای گستردهای به اصول مدرن معماری وارد شد. «فرم تابع عملکرد است» که شعار اصلی مدرنیسم بود، در عمل باعث شد بسیاری از بناها فاقد غنا، زیبایی و معانی فرهنگی باشند. معماران پستمدرن مانند رابرت ونتوری و چارلز جنکز به این سادهانگاری واکنش نشان دادند و خواستار بازگشت به پیچیدگی، نشانهها، تاریخ و چندصدایی در معماری شدند.
💢 از منظر شهرسازی نیز، تجربههایی چون پروژههای نوسازی شهری در آمریکا و اروپا (تخریب بافتهای قدیمی و ساخت مجتمعهای مسکونی مدرن) با شکست مواجه شد. آثار انتقادی جین جیکوبز نقش تعیینکنندهای در افشای ناکامیهای مدرنیسم داشت. او نشان داد که حذف خیابانهای سنتی و فضاهای محلی به فروپاشی حیات اجتماعی منجر میشود.
💢 در این شرایط، پستمدرنیسم در معماری و شهرسازی پدیدار شد. این رویکرد تأکید داشت بر:
بازگشت به تاریخ و سنتهای محلی،
پذیرش تنوع و کثرت در فرم و سبک،
توجه به نشانهها و معناهای فرهنگی در فضا،
تأکید بر تجربه زیسته شهروندان، نه صرفاً کارکرد فنی.
💢 بهطور خلاصه، پستمدرنیسم ظاهراً پاسخی بود به بحران هویت و معنا در شهر و معماری مدرن. اگر مدرنیسم خواست معماری را به «ماشین زندگی» تبدیل کند، پستمدرنیسم معماری را به «متنی فرهنگی» و «زبان نمادین» بدل ساخت تا شاید بتواند پس از قرنها که از دین و معنای اصیل رویگردان شد، هویت و معنای جدیدی برای خود دست و پا کند.
🏘 معماری هجری
@MemariHejri_ir