«حالا که می‌خواهی بدانی، پس گوشهایت را باز کن. آره جانم. بابای من همان چیزی برای من به ارث گذاشته که من برای تو می‌گذارم. نه کمتر نه بیشتر. این وقت روز خدا بیامرزدش. روزی که می‌خواست بمیرد، صدا کرد و ازم پرسید: پسرجان ما اینهمه مکتبی که رفته‌ای می‌دانی همه حرف‌های عالم چندتا است؟ البته من نمی‌دانستم. معلوم است دیگر، خجالت کشیدم و سرم را انداختم پایین. آن وقت بابام درآمد گفت: نه جانم، می‌دانی. منتها نفهمیدی غرض من چه بود. غرضم این بود که تمام حرف‌های دنیا سی‌و‌دوتا است. از الف تا ی. از اول بسم الله تا تای تمت. حالا فهمیدی؟ می‌خواهم بگویم از آنچه خدا گفته و توی کتاب‌های آسمانی پیغمبرها نوشته تا حرف‌هایی که فیلسوفها گفته‌اند و شعرا توی دیوانهاشان ردیف کرده‌اند تا آنچه شما بچه مکتبیها می‌خوانید و من در تمام عمرم برای مشتری‌هایم نوشته‌ام؛ همهٔ حرف و سخنهای عالم از همین سی‌ودوتا حرف درست شده. به هر زبانی هم که بنویسی: ترکی یا فارسی یا عربی یا فرنگی. گیرم یکی دوتا بالا و پایین برود؛ اما اصل قضیه فرقی نمی‌کند. هرچه فحش و بد و بیراه هست؛ هرجا کلام مقدس داریم؛ حتی اسم اعظم خدا که این قلندارها خیال می‌کنن گیرش آورده‌اند همه‌شان را با همین سی‌و‌دوتا حرف می‌نویسند. می‌خواهم بگویم مبادا سوادی که داری جلوی چشمت را بگیرد و حق را زیر پا بگذاری. یادت هم باشد که ابزار کار شیطان هم همین سی‌و‌دوتا حرف است. حکم قتل همهٔ بی‌گناهها و گناهکارها را هم با همین حروف می‌نویسند. حالا که اینطور است؛ مبادا قلمت به ناحق بگردد و این حروف در دست تو یا روی کاغذت بشود ابزار کار شیطان.» 📚نون والقلم ✍جلال آل احمد