زیر سقف آن آسمان و آن ،ابدیت هرچه شعر که از بر داشتم خواندم - به زمزمه‌ای برای خویش - و هرچه دقیقتر که توانستم در خود نگریستم تا سپیده دمید و دیدم که تنها «خسی» است و به «میقات» آمده است و نه «کسی» و به «میعاد» ی و دیدم که «وقت» ابدیت است؛ یعنی اقیانوس زمان و «میقات در هر لحظه ای و هرجا و تنها با خویش. چرا که «میعاد» جای دیدار تست با دیگری؛ اما میقات زمان همان دیدار است و تنها با «خویشتن» و «دانستم که آن زندیق دیگر میهنه‌ای یا بسطامی چه خوش گفت وقتی به آن زائر خانه خدا در دروازه نیشابور گفت که کیسه‌های پول را بگذار و به دور من طواف کن و برگرد و دیدم که سفر وسیله دیگری است برای خود را شناختن اینکه خود را در آزمایشگاه اقلیمهای مختلف به ابزار واقعه‌ها و برخوردها و آدمها سنجیدن و حدودش را به دست آوردن که چه تنگ است و چه حقیر است و چه پوچ و هیچ. 📚خسی در میقات ✍جلال آل احمد