یکی از نوشتههام که خیلی دوسش دارم؛هروقت میخونمش یادِ اون حس و عشقی که در لحظات نوشتن داشتم،میفتم.
مسابقهٔ تصویرنویسی بود و انقدر تصویر گُنگ و سنگین بود که هرچی فکر میکردم نمیتونستم چیزی راجبش بنویسم.اما تو اون لحظات به آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف که متوسل شدم آقا بهم اراده و توفیقش رو دادن ک بتونم بنویسم براشون و توی اون مسابقه اول بشم.
هروقت میخونمش تعجب میکنم ک من چطور توی اون شرایط این متن رو نوشتم!
نکتهٔ بعدی که هست اینه که گاهی تو نوشتن آینهٔ دلمونو به نورِ خودشون متبرک میکنن که میتونیم یه نورِ زیبایی رو جلوه بدیم از آینهٔ نوشتههامون.