صفحه 2⃣
نازنین که خیلی دلش برای بازی با دوستاش تنگ شده بود، از مامان اجازه گرفت و خودشو به اونا رسوند. اما دوستاش بهش محل نذاشتن. نازنین هم با ناراحتی پرسید:
بچه هامگه من چیکار کردم؟! 😔
مریم جواب داد:
آخه تو فکر میکنی فقط اسباببازیای تو خوبن. 🛍🎎مگه اسباببازیای ما چه اشکالی دارن؟🎎
مهسا خاک روی دامنشو پاک کرد و گفت:
تو همیشه یجوری حرف میزنی که انگار فقط خودت قشنگترین لباسای دنیا رو داری.👗 مگه لباسای ما زشتن؟👚
ملیکا هم که فهمید نازنین از رفتارش پشیمون شده، سبیلاشو صاف کرد و با صدای بلند داد زد:
پس چی شد این چایی خانوم؟🧔
بعدشم همشون با هم آشتی کردن و نازنین هم شد مهمون خانواده و تا شب با هم بازی کردن. 😉☺️
امام علی علیهالسلام فرمودن:
🎁از دست دادن دوست باعث تنهایی انسان میشه.
خب قشنگای خاله، بگین ببینم شما که با کسی قهر نیستین؟ آفرین به شما بچههای خوب و زرنگ🧕☺️😘
🛌حالا دیگه وقتشه که چشمای قشنگتونو ببندیدن و بخوابین و برین به شهر رؤیاها.
🌙🌟 شبتون بخیر
💠پایان
#میوه_ی_دل_من
#تولد_تا_هفت_سالگی
#داستان
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯