🐅‍ قصۀ ببری که بقیه رو مسخره می‌کرد 🔹یکی بود یکی نبود، یه ببر باهوش و چالاک و قوی🐅 توی یه جنگل زیبا زندگی می‌کرد. ببر قصه ما، همیشه حیوانات دیگه رو مسخره می‌کرد و به اونا می‌خندید🤣 مخصوصا زنبور ضعیف و کوچک🐝 و آقا فیل🐘 که همیشه آروم راه می‌رفت و کُند بود رو مسخره می‌کرد. 🔸یک روز حیوانات جنگل از جمله ببر در غاری جمع شده بودن که ناگهان زمین لرزه‌ای اومد و در خروجی غار بسته شد😧 از اونجایی که ببر قوی بود💪 و همیشه حیوانات دیگه رو مسخره می‌کرد❌ همه حیواناتی که توی غار گیر کرده بودن، انتظار داشتن که ببر در غار رو باز کنه و اونا رو نجات بده. ولی هر چقدر ببر زور زد نتونست صخره‌ها رو از جلوی در غار تکون بده😳 🔹در نهایت، زنبور کوچولو🐝 فکری به ذهنش رسید و از میان شکاف بین صخره‌ها پرواز کرد و از غار خارج شد. چون فیل از مسخره کردن ببر ناراحت بود، در گوشه‌ای تنها نشسته بود و با حیوانات دیگه به غار نرفته بود🐘 پس زنبور به دنبال فیل در جنگل🌳 گشت و اونو پیدا کرد و بهش گفت: حیوانات توی غار گیر کردن و در غار بسته شده و نمی‌تونن بیرون بیان😔 🔸فیل به سمت غار راه افتاد و با خرطوم خودش صخره‌ها رو از جلوی در غار برداشت و حیوانات رو نجات داد😏 حیوانات با خوشحالی از غار بیرون اومدن و از زنبور کوچک و فیل سپاسگزاری کردن و خواستن که با اونا دوست بشن🥰 🔹آخرین حیوانی که از غار بیرون اومد، ببر🐅 بود که صورتش از خجالت قرمز شده بود😳 ببر درس خودش رو آموخته بود و از اون روز به بعد، ببر فقط خوبی‌های حیوانات دیگه رو می‌دید و با همه دوست بود😊 بله بچه‌های خوبم، گلای قشنگم، اگه دیگران رو مسخره کنیم، نمی‌تونیم دوستای خوب پیدا کنیم و بقیه ازمون ناراحت میشن. همیشه باید خوبیای همه رو ببینیم و به دوستامون کمک کنیم🍃✨ ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯