خرگوش با ناراحتی گفت: «کاش اون وقتی که همه حیوانات خونشون رو درست می کردن و کاراشون رو انجام میدادن من تنبلی نمی کردم و دنبال بازیگوشی نبودم...»
جغد دانا گفت: «بله، خرگوشی اگه همه ما کارهامون رو درست و به موقع انجام بدیم هیچ وقت مشکلی برامون پیش نمیاد...حالا با کمک حیوانات دیگه جنگل این بار خونت رو دوباره درست می کنیم اما...»
جغد دانا که هنوز حرفش تمام نشده بود خرگوش گفت: «بله، چشم ...اما من قول میدم که دیگه همیشه کارهامو به موقع انجام بدم و تنبلی نکنم...»
جغد دانا و خرگوش از خانه جغد بیرون آمدند، به سمت خانه خرگوش به راه افتادند. در راه رفتن جغد دانا به خانه قارقاری رفت و به قارقاری گفت که به حیوانات جنگل بگوید که جغد دانا جلو خانه خرگوشی منتظر آن هاست.
جغد دانا و خرگوش به خانه خرگوشی رسیدند و منتظر حیوانات جنگل شدند.
قارقاری یکی یکی حیوانات را خبر کرد و کم کم همه خودشان را جلو خانه خرگوشی رساندند.
جغد دانا رو به حیوانات جنگل کرد و به آن ها گفت: «دوستان من، دیشب خانه خرگوشی خراب شده و از اینکه خرگوشی خونش رو از قبل محکم نکرده بود خیلی ناراحت و پشیمون شده، امروز خواستم که اینجا جمع بشیم و به خرگوشی کمک کنیم تا دوباره خونش رو محکم بسازه و...»
حیوانات جنگل حرف های جغد را که شنیدند همه باهم گفتند: «باشه...قبوله...اما...»
خرگوشی گفت: «اما من به همه قول میدم که تنبلی و بازیگوشی رو کنار بذارم و همیشه کارهام رو به موقع و درست انجام بدم...»
بعد هم همه مشغول درست کردن خانه خرگوش بازیگوش شدند و جغد دانا پرید و چند شاخه از جنگل پیدا کرد و آورد، سنجاب کوچولو پوست فندوق هایی که خورده بود را آورد و روی سقف خانه خرگوش چید، خرس پشمالو چوب های بزرگی را برای پایه های خانه خرگوش آورد و بقیه حیوانات هم هر کدام کاری را قبول کردند و انجام دادند، یکی کمک سنجاب کوچولو، چند تای دیگر مشغول چیدن دیوارها و ...
و خیلی زود یک خانه محکم برای خرگوشی با کمک هم ساختند.
قارقاری هم آخر کار رنگ صورتی که خرگوش آن رنگ را خیلی دوست داشت را درست کرد و تمام خانه را رنگ کرد.
خرگوش خیلی خوشحال شد و از جغد دانا و بقیه حیوانات جنگل تشکر کرد و از آن به بعد همیشه کارهایش را به موقع و درست انجام داد.
❁م.سیاوشی«گل نرجس»
#داستان_کودکانه
#میوه_ی_دل_من
#تولد_تا_هفت_سالگی
╭┅──🏴—🏴—🏴——┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅──🏴—🏴—🏴——┅╯
┄━━•●❥-☀️🌼☀️-❥●•━━┄