صفحه 8⃣ 💠 بابا خرسی با شگفتی گفت:” خیلی خوب، آیا می خوای درباره ی روزی برات حرف بزنم که هیچ چیز ترسناکی وجود نداشت؟ روزی انقدر شاد و قشنگ که اگر امشب بهش فکر کنی فقط رویاهای شیرین به سراغت میان و فقط خواب های خوب میبینی” باتو از بابا خرسی پرسید:” اون روز چه روزی بود بابا؟” بابا خرسی پیشونی باتو رو بوسید و با مهربانی گفت:” روزی که توبه دنیا اومدی،… ادامه⬇️ ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯