صفحه6⃣
بز زرنگ متوسط هم حسابی از ترس میلرزید، اما خودش رو جمع و جور کرد و محکم جواب داد:
جناب غول! شما خیلی غول باشکوه و بزرگی هستید! من بز زرنگ متوسطی هستم و مطمئنم که اگه منو بخورید، اصلا سیر نمیشید! من یک برادر دارم که خیلی از من بزرگتره! صبر کنید تا اون بیاد و اونو بخورید تا حسابی سیر بشید!
غول گفت:
از تو خیلی خیلی بزرگتره؟
بز بلای متوسط با خوشحالی گفت:
اوه بله، آقای غول، همینطوره!
غول گفت:
بسیار خب، پس من به تو اجازه میدم که از روی پل رد بشی!
بز زرنگ متوسط که نمیخواست حتی یک لحظه رو هم هدر بده با سرعت هرچه تمام تر از روی پل رد شد!
اون حسابی دوید و دوید. وقتی به سلامت از روی پل رد شد، به سمت چمنزار سرسبز حرکت کرد. وقتی به چمنزار سرسبز رسید با لذت شروع کرد به خوردن علفهای آبدار بلند!
⬇️ادامه
#میوه_ی_دل_من
#داستان
#تولد_تا_هفت_سالگی
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯