آقاالیاس از شهادتش خبر داشت ، چون من معتقدم امضای شهادت آقا الیاس رو خانم حضرت معصومه(س) امضاء کردند. دلیلش هم سفری بود که مردادماه همون سال ۹۴ به قم داشت. برای آموزش یک دوره عقیدتی رفته بود قم. وقتی برگشت دیگر اون آقا الیاس سابق نبود؛ کاملاً فرق کرده بود؛ عوض شده بود؛ اون آقا الیاسی که دائماً شوخی می‌کرد و فقط می‌گفت و می‌خندید دیگه آروم شده بود. ساکت شده بود و کم حرف. مهربانی‌هاش هم چند برابر شده بود و نگاه‌ها و رفتارهاش کاملاً جور دیگری بود و من این تغییر رو خیلی ملموس حس می‌کردم. ◀️بحث رفتن به سوریه هم که اصلاً مطرح نبود. من دائم به خودم‌ می‌گفتم چرا آقا الیاس اینطوری شده؟ چرا اینقدر آروم شده؟ چرا کم حرف می‌زنه و همه‌اش توی خودشه؟ نکنه اتفاقی افتاده و داره از من پنهان‌ می‌کنه؟ اصلاً فکرم به سمت هیچی نمی‌رفت و برام خیلی سئوال بود. یاد حرف یکی از اقواممون می‌افتم که یکبار برای خنده و شوخی به من می‌گفت: به من نگاه کن بگو اگر من سوریه برم شهید می‌شم؟ منم خندیدم و گفتم: اینو خانومتون باید بگه چون موقع رفتنتون حالاتتون فرق می‌کنه.. @Modafeaneharaam