من لیاقت «شهادت» در راه حضرت (س) رو ندارم «علی» دفعه آخری که آمده بود ماه بود مجروح شده بود و از ناحیه آرنج دست چپ خورده بود ما بهش اسرار میکردیم که دیگه برنگرده ؛ ولی اصلا گوش نمیداد،همیشه پیش دوستانی که با او برگشته و بیمارستان بودند میرفت و کمکشون میکرد حتی مرخصی رو نموند،انگار زمین زیر پاش داغ شده بود و همیشه میگفت:میرم و اسرا بازگشت به رو داشت و آخرشم رفت از بهم زنگ زد گفت: دارم میرم خیلی اسرار کردم نرو بمون همین قدر هم که رفتی قبول کنه کافیه گفتم: «شهید» میشی خندید و گفت: من لیاقت «شهادت» در راه حضرت (س) رو ندارم @Modafeaneharaam