#برشےازکتابعمارحلبـــ
فرماندھ بھ او گفت: نقشھ خودت رو بیار.
عـمار گفت: آمادھ نیست.
فرماندھ گفت: حداقل چیزی بیار
و بکش تا بفهمیم چے میگے.
عـمار گفت: جواد، فلان نقشھ رو بیار.
رفتیم و نقشھ را آوردیم و
بھ دیوار چسباندیم.
چندتایے شکل کشید و
خیلے با تسلط و با اعتماد بھ نفس صحبت کرد
کھ ما این طور عمل مے کنیم و
از اینجا حرکت مے کنیم و آتش از این قسمت بر سر دشمن مے ریزد.
دو، سھ نفرے هم از او سوال کردند و جواب داد. وقتے تمام شد و
همھ رفتند، فرماندھ کل در گوشش حرفے زد و رفت. دیدم مے خندد.
پرسیدم چھ شدھ؟
گفت: حاجے در گوشم گفت
کھ خیلے پررویے! الکے الکے چرت و پرت گفتے و سر همھ رو گرم کردے، ولے
از اعتماد بھ نفست خوشم اومد. 😂😎
#شهیدمحمدحسینمحمدخانے
#مجنون69