چفیھ را گرفت و پهن کرد. دراز کشید و دستش را روے سرش گذاشت. نگاھ کردم دیدم چھ صحنھ قشنگے شدھ! موهایش کمے پریشان بود. زیرش هم چفیھ سبز خوش رنگے پهن بود و در کنار آن چفیھ سبز رنگ، زمین خشک شدھ و ترک خوردھ اے بود. خیلے صحنھ زیبایے بود‌. یک عکس بھ نیت شهادتش گرفتم. با خودم گفتم عـمار همین شکلے شهید مے شود‌. وقتے عکس شهادتش را آوردند، دیدم در پے ام پے و همانطور موهایش آشفتھ است. درست عینـ همان عکس.💔🥀