بسم الله الرحمن الرحیم
حکایت ازدواج💍
بخش دوم
*... برای خواستگاری که میرفتیم،حاظر نشد کت و شلوار بپوشد؛اما برای عقدش به هر ترفندی بود،راضی اش کردیم.
بعد از عقد هم زیارت عاشورا خواندیم.
عقدش در امام زاده جعفر یزد بود؛قشنگ و به یاد ماندنی.
گاهی وقت ها به بهزیستی سر میزد و کمک مالی میکرد.وقت هوایی هم که پول نداشت،نصف روز میرفت و با آنها بازی میکرد.میخواست هر طور شده دلشان را خوش کند.
#حاج_عمار
#شهید_محمدحسین_محمدخانے
#خادم_الحسین
https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3