آبـےعزیزمن ؛
بیمار ِ اتاق ۸۴ : سراسر درد بودیم . سراسر خستگی .
بیمار اتاق ۲۸ : به دنبال خود مغرور و باصلابتش میگشت . چیزی نمانده بود جز پاره ای دل خونین !