آبـےعزیزمن ؛
آبـےعزیزمن ؛
- بیمار ِ اتاق ِ ۱۵ . درحالی که اشک هایش میریختند قهقهه میزد .
- بیمار ِ اتاق ِ ۲۴ . به سختی لب گشود : بهت گفتم دست از سرم بردار من خستم .