••📚🔗
[
#داستان]
قسمت بیست و دوم 🌾
ّ بچههــا یــه جوری حــرف میزدن که انــگار بامن دعــوا دارن. 😂🤦🏻♂
ّ بقیـه هــم طوری وا کنش نشــون مــیدادن که معلوم بــود تواین دعوا من، تنها هستم ویک کلاس در برابرمه.🎱
البته شاید میون اونا بعضیا هم بودن که دلشون برا من میسوخت.😅
ّ بچههــا منتظــر بــودن ببینــن چــی میخــوام بگم.✌️
منــم زیاد منتظرشــون نذاشــتم و گفتم:من باید از شــما تشــکر کنم، امروز یه خاطرۀ خوب وبهیادموندنی برام خلق کردید.😌
چه قدر خوب که انقدر خوب و راحت و رُک حرفاتون رو زدید! حتما اونایی کــه حــرف زدن، دوســت دارن جوابشــون رو بشــنون؛ اما اجازه بدیــد اگه کســی، حرف دیگــهای داره، بزنه وبعــدش من حرفم رو شروعکنم.🎤
♡کـانـالــ ترکــ♡ـ گناه ( رهاشو )
@Rahasho @Rahasho
❤️برای ترک گناهاتون بیاید👆🏼