🌈شعر نو؛ افـــــــســــــــار ➰
یک صدا:
+بیا
+ببین
+قلبت است...
+چقدر تاریک است
+چقدر بی عشق است...
و من:
-بیخیال سرزنش
-اشتباهم معلوم❌
-راه من تاریک است -راهم کجاست؟
-برمیگردم
+ببین
+شیطان است
+چه سیاه است و چقدر تاریک است
-چقدر تاریک و،چقدر بی عشق است
+ببین
+افسارش
+مال اوست
+باید اما در درون دست تو باشد علی
و جواب من بلی...
میروم نزدیکش
شیطان است
-ببین ای شیطان
گرگ در من ساختی🐺
ولی
این تو بودی باختی
نه منِ ساده احساساتی
اشتباه کردم من...
درست...
من...
برمیگردم...
گرگ را در دل من جایی نیست...
شیر...✔️
برمیگردد...
رفته بود
تا بیشه
در مرداب...
دستش را شدیدا گرفتم و کشیدم بالا...
((به خودم می آیم))
افسارش
در درون دستم
درِ زندان باز است
خارجِ از قلبم❣
زندان از همه چرک و کثیفی و بدی ها
و شیطانِ وجودم...
درون زندان
به بند میکشمش
افسارش درون دستم است...
از این پس
تو در من نیستی...
قلبم تو خالی ست...
جای شیری خالیست...
بیا...
در من حائل شو...
رسوخ کن در من
وجودم را بگیر
عاشقانه در تمام راه همراهم باش...
بیا...
برگرد...♻️
🔹 #ا
فسار ➰
🔹 #ا
بهام
#ا
نسانیت۶
🔹طعم شیرین رهایی🌈
🍭 @K
hoderzaii