💌دل‌نوشته یکی از همیاران روایت انسان ما خیال کرده‌ایم که جادو برای توی قصه‌هاست، برای افسانه‌های مصر باستان، برای وقتی که ما در آن زندگی نمی‌کردیم اما جادو شدیم! جادوگران هنوز هم هستند اما برعکس قصه‌ها، عجوزه‌های بدترکیب و زشتی با شنل و کلاه بوقی مشکی نیستند، خودشان را حسابی آرایش کرده‌اند و روی ذهن متکی به احساس و هیجان ما حساب باز کردند! ما جادو شدیم، جادوی این عجوزه‌ی آراسته و فریبنده و جوان‌نما که با لوندی و لفظ‌بازی همه‌مان را خام خودش کرده، جادوی رسانه! چشممان را دوختیم به لب‌های سرخ این جادوگر و نفهمیدیم بوی خون می‌دهد و این یک آرایش عادی نیست! خندیدیم، مسخره کردیم، باور نکردیم، دو سه‌تایی بد و بیراه روانه کردیم، چراکه رسانه میگفت کسی که من می‌گویم خوب است و کسی که من از او ایراد و ضعفی پیدا کنم، حتما صد برابر بدتر است! حواسمان نبود آدم‌ خوب‌ها، جادوگری و اغوا بلد نیستند و پشت صحنه همیشه جادوگران با ورد و معجون سبز جوشان حال بهم‌زنی دنبال مسموم کردن ذهن ما و جوان و دلربا نشان دادن خودشان! قصه اما همیشه خوب تمام می‌شود چراکه دست قدرتی بالای دست‌هاست که باطل‌السحر در دست اوست! رسانه‌ی او مِهر است، رسانه‌ی او نهیب مرگ است، رسانه‌ی او زمان است! جوری زیر میز بازی ساحران می‌زند که خودشان هم نمی‌فهمند و می‌روند سراغ کتاب‌های قدیمی جلد چرمی تا یک جادوی جدید شکست‌ناپذیر بیابند! آقا سید و همراهانش رفتند، بعد از یک شب بی‌قراری مردم! انگار خدا برنامه چیده بود اول نشانمان بدهد چقدر سید خواهان دارد و بعد از برگ برنده‌اش رونمایی کند، شهادت را می‌گویم! این معامله دو سر برد است به شرطی که حواسمان به جادوگران باشد! من سیاست‌باز نیستم و از این چیزها زیاد سر در نمی‌آورم اما شهادت را می‌فهمم، اما زیسته‌ای را که بوی شهادت می‌دهد می‌فهمم، چشمانم باز شده و جادوها باطل شدند! ترکیب آدم‌هایی که به آغوش امام رضا(ع) شتافتند را هر چه بالا و پایین می‌کنم، بی‌قراری در تلاش و جهاد می‌بینم! مرور می‌کنم و می‌بینم چه زیبا خدا آبرویشان را خریده و نشسته‌ام پای برنامه‌ها و می‌بینم دیگران حتی نمی‌توانند در وصف کارهایشان نفس بگیرند و فقط خدا از پس حساب کتاب طومار اعمال خیرشان برمی‌آید! خودم را می‌گذارم جای سید ابراهیم، جای امیرعبدالهیان، جای سید آل هاشم و نفس راحتی می‌کشم و می‌گویم آخیش... نه برای اینکه از خدمت خسته شده باشم، برای اینکه در این کالبد مادی دیگر بیشتر از این توان تلاش و اثرگذاری نداشتم و حالا قدرتمند شدم، از زندان جسم رها شدم و به حیاتی تازه که به شهادت برکت گرفته، می‌توانم جدی‌تر برای مردمم تلاش کنم! حالا ما در برابر جادو، شهید داریم! شهیدِ صاحب اثر در دنیا و زنده‌تر و قدرتمندتر از خودمان! حالا باید ثابت کنیم ارزش بیشتر تلاش کردن را داریم یا نه، شهدا درست انتخاب کرده‌اند یا نه! مبادا جادو شویم که جادوگران مشغول وردخواندن هستند! خدا برنامه‌ای دارد که مو لای درزش نمی‌رود، فقط کافیست صبورانه مقاومت کنیم و چشم و گوشمان را از جادو حفظ کنیم! 🆔 @Revayate_ensan_home